خببب چرخ دنیا میچرخه و میچرخه و یه جایی هم ممکنه دوباره برسی به اون جایی که ازش شروع کرده بودی. این صفحات خاک خورده که هنوز باقی موندن و بلاگ اسکای نگهشون داشته، ۱۷ سال عمر دارن. و من بعد از این همه سال تونستم دوباره بهش دسترسی پیدا کنم. البته که فکر نمیکنم قرار باشه توش چیزی بنویسم اما این نوشته رو پست میکنم که هم بعد از سالیانی دوباره یه یادگاری به جا گذاشته باشم هم اینکه این چند لحظهای که برام داره با یاد گذشته میگذره و اوقات نوجوانی رو یادآور میشه رو ثبت کنم. صفحات زیادی هستن که صاحباشون رو از دست دادن و یا مثل من خیلیهاشون ایمیلهاشونو از دست دادن. برای همین این ساعتی که من دوباره تونستم یه پست جدید بذارم شبیه این میمونه که یکی از بیرون وارد یه ماشین زمان شده، برگشته و یه چیزایی رو تغییر داده تا من الان بنویسم. احتمالا هیچکسی این نوشتهها رو نمیخونه ولی من خوشحالم که دوباره اینجام. بهتره برم یه چایی برای خودم بریزم یه شیرینی بردارم و از این لحظات گذرا لذت ببرم. اگه عمری باشه، اگه ماشین زمان یاری کنه و اگههای دیگههه شاید دوباره منو تو همین بلاگ قدیمی ببینید.
من خوندم مطلبت رو. برات نظر نوشتم که نظر من هم بمونه به یادگار و بعد از سال ها بهش سر بزنیم دوباره.